- تاریخ انتشار ۳۰ آبان ۱۴۰۰
- تعداد بازدید 770 بازدید
- دسته بندی مدیران
- نظرات کاربران 0 دیدگاه
- اشتراک گذاری
wikiplast.ir
وقتی کارمندان به کمک مدیران میآیند
همین مساله هم باعث شد تا پس از مدتی ارتقای مقام پیدا کرده و مدیریت یکی از بخشهای کلیدی شرکت به من واگذار شود. از همان جا بود که دوران خوشی من در شرکت به پایان رسید و با انبوهی از مسوولیتها و مشکلات کوناگون روبهرو شدم که به واسطه مدیر شدنم به من هجوم آوردند.
الان که به آن دوره زمانی و عملکردم نگاه میکنم، میبینم که مشکل اصلی من در آن دوران، ناتوانیام در تفکر و تصمیمگیری صحیح و سریع بود که باعث سردرگمی و گرفتاری من و زیردستانم میشد. یادم میآید که در هفتهها و ماههای نخست مدیر شدنم با موقعیتهای متعددی روبهرو شدم که در آنها از من توقع میرفت خیلی سریع در مورد شرایط به وجود آمده فکر کنم و تصمیم لازم را به سرعت بگیرم و این همان ضعفی بود که در آن دوران داشتم و نمیدانستم که برای برطرف کردن آن چه باید بکنم.
این شرایط نامطلوب برای مدتی ادامه داشت تا یک روز یکی از کارمندان با تجربه و با شخصیت شرکت بعد از پایان ساعات کاری به اتاقم آمد و با متانت و ادب خاصی پیشنهاد داد تا به من در زمان نیاز به تفکر و تصمیمگیریهای سریع و قاطعانه کمک کند. او به شکلی مودبانه گفت که متوجه وجود این ضعف در من شده است و قصد دارد در این زمینه کمک کند. من که در لحظه اول از دریافت این پیشنهاد کمک از طرف یکی از زیردستانم جا خورده بودم و این کار او را یک نوع دخالت در شغل مدیریتیام میدانستم، ابروهایم را در هم کشیدم و به گونه ای رفتار کردم که نشان دهم از این پیشنهاد خوشم نیامده است.
با این همه آن کارمند دلسوز و بسیار مودب روی پیشنهادش اصرار کرد و به من این اطمینان را داد که قرار نیست هیچ کدام از کارکنان از این قضیه آگاه شوند و او میتواند کمکهای فکری و فنی اش را به صورت کاملا خودمانی و بعد از ساعات اداری و به شکلی که کسی متوجه نشود به من ارائه دهد.
بعد از دریافت این پیشنهاد اطمینان بخش و سخاوتمندانه بود که توانستم بر احساسات زودگذر خودم مسلط شوم و پیشنهاد آن فرد را بپذیرم و جالب آنکه عملکرد مدیریتی من بعد از آن روز و با کمک آن مربی دلسوز و مهربان بسیار بهتر شد و توانستم در برخورد با موقعیتهایی که به تفکر و تصمیمگیری سریع مدیریتی نیاز داشت بسیار بهتر و درخشان تر عمل کنم. همه اینها را به واسطه پذیرفتن پیشنهاد سخاوتمندانه ای به دست آوردم که یکی از زیردستانم برای کمک به من داده بود.
داستان دوم
راوی: دانیله ویلی
من هیچ وقت دوست نداشتم مدیر شوم و ترجیحم در تمام دوران کاریام این بود که یک کارمند خوب و کار راه انداز باشم و نیرویی باشم که هر مدیری آرزوی داشتن آن را داشته باشد. با این همه هنگامی که شرکتی که در آنجا کار میکردم یکی از مدیرانش را به خاطر حادثه ای که برایش رخ داده بود از دست داد و یک خلأ مدیریتی در پست او به وجود آمد و هیات مدیره به اتفاق آرا مرا به عنوان بهترین جایگزین مدیر فقید معرفی کرد، به خاطر پیشنهادهای بسیار جذابی که به من داده شد، نتوانستم آن را رد کنم و به این ترتیب بود که وارد عرصه مدیریت شدم؛ آن هم مدیریت در شرکتی که به سرعت در حال رشد بود و پیشرفتهای خیرهکنندهای را به ثبت میرساند.
بعد از پذیرفتن پیشنهاد مدیریت و طی شدن مراحل اداری آن، خود را در برابر آزمونی بزرگ در زندگی کاریام دیدم و به خاطر اینکه از نظر ذهنی آماده رویارویی با این وضعیت جدید نبودم به شدت دچار انزوا و ترسی درونی شدم که باعث میشد بسیاری از برنامهها و ایدههایی که برای مدیریت یک شرکت در حال رشد داشتم را نتوانم به درستی پیاده کنم.
در نتیجه به گونهای با کارکنان و اعضای تیمهای کاری تحت رهبریام برخورد میکردم که آنها را از خود میرنجاندم و در نتیجه روز به روز تنهاتر و منزویتر شدم و طی این دوران بود که بارها این فکر به ذهنم رسید که نزد اعضای هیات مدیره بروم و استعفای خودم از پست مدیریتی که به من داده شده بود را اعلام کنم. اما هر بار که میخواستم این فکر را عملی کنم نیرویی مرا از انجام این کار منصرف میکرد.
این شرایط نابسامان ادامه داشت تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم فکر کردن به استعفا را برای همیشه از ذهنم بیرون کنم و به جای این کار به کمک گرفتن از کارکنان و بهره بردن از مشاورههای آنها فکر کنم. در گام بعدی یک روز تمام کسانی که به طور مستقیم به من گزارش میدادند را دعوت کردم و با شجاعت تمام به آنها گفتم که به تنهایی قادر به انجام کار خاصی نیستم و از آنها درخواست کمک فکری و ایدهای کردم و جالب آنکه این درخواست من با استقبال فوق العاده حاضران در جلسه روبهرو شد.
از آن روز به بعد بود که شرایط من در شرکت به طور کامل تغییر کرد و توانستم با کمک زیردستانم تصمیمات مدیریتی فوقالعادهای بگیرم که تاثیر زیادی بر بهتر شدن کیفیت مدیریتی من و مهمتر از آن تحقق اهداف شرکت داشت. همان جا بود که به این نتیجه رسیدم هر مدیری باید این شجاعت را داشته باشد تا به طور مستقیم و دوستانه از اعضای تیم تحت رهبریاش کمک و مشاوره بگیرد و در صورت دستیابی به هر موفقیتی آنها را نیز در این کامیابی سهیم بداند و از هرگونه تکروی و خودبزرگ بینی در این زمینه پرهیز کند.
منبع: دنیای اقتصاد
ویکی پلاست | مرجع بازار صنعت پلاستیک
- ۵ چیزی که هرگز نباید به بهترین کارمندانتان بگویید
- آیا کارمندان شما در شرکت احساس احترام میکنند؟
- ۵ مهارت ضروری کوچینگ برای مدیران و رهبران
- ۱۰ ویژگی مهم مدیران موفق؛ چند قدم با تاثیرگذاری بر کارمندان فاصله دارید؟
- آداب معاشرت کاری با رئیس، همکاران و مشتریان چگونه است؟
- چکلیست «منابع انسانی»
- چگونه در ۴ مرحله یک تحلیل رقابتی موفق انجام دهیم؟
- چگونه می توانیم یک مدیر خوب استخدام کنیم؟
- مدیران بد چه ویژگی های مشترکی دارند؟
- راهکارهای مفید بمنظور مدیریت جلسات کاری
-
چرا شرکتها نمیخواهند نسل زد را استخدام کنند؟
ادامه مطلب -
متدهای تیمسازی برای کار ترکیبی
ادامه مطلب -
چگونه در شرایط متلاطم بازار رشد کنیم؟
ادامه مطلب -
درسهایی از انقلاب تغییر مهارتها در خاورمیانه
ادامه مطلب -
مهار فاکتور استرس در تصمیمگیریهای مهم
ادامه مطلب -
سه باور ساختگی در شبکهسازی که رشد شغلی را عقب میاندازد
ادامه مطلب
-
پی وی سی (PVC) چیست؟ آشنایی با کاربرد و ویژگیهای پلی وینیل کلراید
ادامه مطلب -
پلاستیک مهندسی چیست
ادامه مطلب -
نایلون چیست؟ تفاوت نایلون و نایلکس
ادامه مطلب -
بازیافت پلاستیک: آشنایی با انواع بازیافت پلاستیک و مراحل آن
ادامه مطلب -
گرانول چیست؟ مقاله جامع آشنایی با انواع گرانول و ویژگیهای آن
ادامه مطلب -
دستگاه تزریق پلاستیک چیست؟ آشنایی با انواع دستگاه ها، اجزا و کاربردها
ادامه مطلب