یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳
چه کنیم وقتی انتظار مدیر از ما با واقعیت فرق دارد؟

wikiplast.ir

چه کنیم وقتی انتظار مدیر از ما با واقعیت فرق دارد؟

نزدیک دو سال است که در یک شرکت کار می‌‌کنم. متاسفانه، مدیرم آدم فوق‌‌العاده‌‌ای نیست. بزرگ‌ترین مشکلم با او این است که بیش از حد اصرار دارد اعضای تیم با هم وقت بگذرانند و همدیگر را بشناسند.

هیچ‌‌وقت طوری برنامه نمی‌‌ریزد که طی ساعات کاری با هم تعامل کنیم. اما وقتی در یک رویداد کاری خارج از ساعات کار هستیم، از ما می‌‌خواهد حتی بعد از پایان رویداد با هم وقت بگذرانیم. گاهی تا شب و دیروقت. اخیرا از یک سفر کاری بزرگ برگشتیم که طی آن، با همکارها کلی وقت گذراندیم. شب‌‌ها اجبارا در شام‌‌های گروهی شرکت می‌‌کردیم. و کلی فعالیت اجباری دیگر. بعضی از این برنامه‌‌ها تا ۱۱ شب طول می‌‌کشید. بعد از برنامه‌‌ها با همکارها خداحافظی می‌‌کردم و به اتاقم می‌‌رفتم که یا تجدید انرژی کنم یا با دوستانم که در آن شهر ساکنند، دیدار کنم.

بعد از سفر، وقتی برگشتم شرکت، مدیرم از من خواست خلاصه‌‌ای از آن رویداد را در جلسه‌‌ای شرح دهم. ولی اولین سوالی که پرسید این بود که چقدر توانستم با بچه‌‌ها وقت بگذرانم.  برایم عجیب بود چون سفر یک هفته طول کشیده بود و من تمامش را با همکارها بودم. دوباره تکرار کردم که تمام مدت با تیم بودم. او در پاسخ گفت ظاهرا اعضای تیم، من را درست نمی‌‌شناسند و باید بیشتر با آنها وقت بگذرانم تا همدیگر را بشناسیم. فکر می‌‌کنم از این ناراحت بود که چرا بعد از اتمام برنامه‌‌ها، باز هم پیش همکارها نمانده‌‌ام.

بعد از دو سال کار برای این شرکت، بارها از مدیرم (و فقط از او) این را شنیده‌‌ام که «بچه‌‌ها تو را نمی‌شناسند.» وقتی از او می‌‌پرسم منظورش چیست و چطور می‌توانم همکارها را بهتر بشناسم، می‌‌گوید: «نمی‌دانم!» همیشه قاطعانه گفته‌‌ام که از شرکت در رویدادها لذت می‌‌برم. اما پس از پایان جلسات یا رویدادها، ترجیح می‌‌دهم آنجا را ترک کنم تا بتوانم کاری را که دوست دارم انجام دهم.  کلافه شدم از بس این موضوع را مطرح می‌کند مخصوصا که این قضیه هیچ تاثیری بر عملکرد من ندارد. آیا حق ندارم بابت درخواست او ناراحت شوم؟ شدیدا معتقدم که نباید مجبور باشم دائما با همکارها وقت بگذرانم. اما نمی‌‌دانم در این راستا چه باید کرد؟

پاسخ: دوست عزیز، بعضی از مدیران به شدت علاقه‌‌مندند که اعضای تیمشان تا جایی که امکان دارد با هم تعامل کنند. این مدیران معمولا زندگی اجتماعی‌‌شان، محدود به همکارانشان است و از بقیه هم چنین انتظاری دارند. اما بدان که این یک مشکل است. مدیران نباید برای برآوردن نیازهای اجتماعی شخصی خود به کارکنانشان تکیه کنند. اولین و مهم‌ترین دلیلش این است که دینامیک‌‌های قدرت میان مدیر و نیروی کار باعث می‌شود کارکنان حس کنند که تعامل اجتماعی، اجباری است یا (اگر چنین نکنند) موقعیت شغلیشان آسیب خواهد دید؛ حتی اگر به شکلی هوشمندانه از تعامل اجتناب کنند. به‌‌علاوه، مدیران باید فاصله حرفه‌‌ای خود را با کارکنان حفظ کنند تا بتوانند به شکلی موثر مدیریتشان کنند.

اما من فکر می‌‌کنم وقتی مدیرت می‌‌گوید «همکارها تو را نمی‌‌شناسند»، منظورش این است که خودش تو را خوب نمی‌‌شناسد و خودش فکر می‌کند که تو به اندازه کافی تعامل نمی‌‌کنی. کاملا پیداست که تو با همکارهایت رابطه گرمی داری. با آنها شام می‌‌خوری و از این قبیل کارها. و به نظر می‌رسد که مدیرت تنها کسی است که حس می‌کند تو به اندازه کافی تعامل نداری.  انتقاد او خنده‌‌دار است چون درست وقتی مطرحش کرده که تو از یک سفر یک هفته‌‌ای با همکارها برگشته‌‌ای و ظاهرا کلی با آنها وقت گذرانده‌‌ای.

پس بله. حق داری کلافه باشی که دائما این موضوع را مطرح می‌کند. با این حال، ببین آیا نشانه‌‌ حرفه‌‌ای می‌‌بینی که این ماجرا - یعنی عدم‌تعامل با همکارها از نظر رئیس - روی پیشرفت شغلی تو تاثیری گذاشته باشد؟ (البته به جز اینکه گاهی مجبوری انتقادهای رئیس را بشنوی). گاهی اجتناب از انتظارات رئیس در رابطه با تعامل با تیم، پیامدهای حرفه‌‌ای بسیاری دارد. مثلا ممکن است از گفت‌‌وگوهای مهم جا بمانی، پروژه‌‌هایی که برایت مهم است را از دست بدهی یا حتی ارتقا نگیری چون ارتباطات قوی ایجاد نکرده‌‌ای. اگر نشانه‌‌هایی از این قبیل می‌‌بینی، به نظرم در صورتی که می‌‌خواهی پیشرفت کنی، گزینه‌‌های زیادی نداری، مگر اینکه به شرکت دیگری بروی و مدیری پیدا کنی که تو را بر اساس کارت ارزیابی می‌کند نه بر اساس مدت زمان تعاملت با همکارها. اما اگر پیامدی نمی‌‌بینی، موضوع را زیاد جدی نگیر. درست است که بحث مکرر با او درباره این موضوع، روی اعصاب است اما تا زمانی که پیامد حرفه‌‌ای خاصی پیش نیامده، اقدام درست این است که نادیده بگیری.

می‌توانی یک مکالمه صریح با او داشته باشی و بگویی «درباره صحبت‌‌هایتان خیلی فکر کردم. درست است که ترجیح می‌‌دهم پس از پایان رویدادهای کاری، تیم را ترک کنم و تا دیروقت کنارشان نباشم و دوست دارم این رویه را حفظ کنم اما در عین حال نهایت سعی‌ام این است که با آنها رابطه گرم و دوستانه داشته باشم و فکر می‌‌کنم این، نتیجه هم داده (به جزئیات اشاره کن).» خدا را چه دیدی؟ شاید همین مکالمه باعث شود دیگر این موضوع را مطرح نکند یا کمتر به تو گیر بدهد. اما هیچ اشکالی هم ندارد اگر با او صحبت نکنی و صرفا به تقویت حد و مرزهایت ادامه دهی.

با تمام تفاسیر، برای آنکه مطمئن شوی، می‌توانی نظر مدیر را با یکی دو نفر از همکارهای مورد اعتمادت که از سیاست‌‌های تیم و شرکت باخبرند در میان بگذاری، تا اطمینان پیدا کنی که از نظر دیگران، آدم سرد و منزوی و نجوشی نیستی. البته شدیدا شک دارم که این‌‌طور باشد چون با آنها صبحانه و ناهار می‌‌خوری. اما بد نیست اگر از کسانی که به آنها اعتماد داری تایید بگیری. با فرض بر اینکه تایید گرفتی، که به نظرم خواهی گرفت، می‌توانی با خیال راحت صحبت‌‌های رئیس را نادیده بگیری، بدون آنکه حتی به آن فکر کنی.

منبع: The Cu

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟ بلی خیر
امتیاز مطلب: 0%

تبلیغات در ویکی پلاست

نظرات کاربران

ارسال دیدگاه
همه حقوق این سایت متعلق به ویکی پلاست است طراحی و اجرا: نگاه حرفه ای
قیمت بازار اشتراک قیمت کانال تلگرام تبلیغات
قیمت بازار قیمت جهانی تلگرام واتس اپ تبلیغات
ویکی پلاست
سلام خوش اومدید
ویکی پلاست، خرید و فروش مواد اولیه نداره
چطور می تونم کمک‌تون کنم؟