- تاریخ انتشار ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
- تعداد بازدید 455 بازدید
- نظرات کاربران 0 دیدگاه
- اشتراک گذاری
wikiplast.ir
سندروم غرور یا خودمحوری؛ بلای جان مدیران
سیز هارت (Cees ‘t Hart) در اولین روزی که کارش را به عنوان مدیرعامل کارلزبرگ (Carlsberg)، شرکت معتبر تولیدکننده نوشیدنی در سطح جهانی شروع کرد، دستیارش به او یک قفل کارتی داد.
با استفاده از آن کارت، وقتی به شرکت میآمد و سوار آسانسور میشد، میتوانست مانع توقف آسانسور در سایر طبقات شود و مستقیما به دفتر مجللش در طبقهی بیستم برود. دفتری با پنجرههای بزرگ، نورگیر و رویایی که کپنهاگ افسانهای و خیرهکننده زیر پایش بود.
همهی اینها تنها گوشهای از مزایای سمت شغلی جدید سیز بود. کسی که قدرت و اهمیتش در آن شرکت حرف اول را میزد.
سیز بعد از دو ماه کار در محیط جدید و مانوس شدن با وظایفش، احساس کرد طی روز آدمهای خیلی کمی را میبیند. تمام کسانی که با آنها خوشوبش میکند همان مدیران طبقهی بیستم هستند و فرصتی برای دیدن کارمندان کارلزبرگ ندارد. او تصمیم گرفت دفتر مجللش را ترک کند و پشت یک میز ساده در یکی طبقات پایینتر مشغول به کار شود.
زمانی که از سیز دلیل این کارش را میپرسیدند اینطور توضیح میداد: وقتی آدمها را نبینم نمیدانم چه چیزی توی سرشان است و وقتی ندانم کارمندانم به چه چیزی فکر میکنند نمیتوانم مدیر موفقی باشم!
این داستان، مثال خوبی از این است که چطور یک رهبر میتواند خطر خودمحوری و دور شدنش از بقیه را از بین ببرد. در واقع اینکه یک مدیر از کارمندانش فاصلهی زیادی بگیرد یکی از مشکلاتیست که میتواند برای هر فردی که سمت شغلی بالایی دارد، به وجود بیاید.
میتوان گفت که هر چه مرتبه یک مدیر بالاتر باشد در معرض خودمحوری بیشتری هستند و این منجر به از بین رفتن اعتبار شرکت، کاهش مشتری و نرسیدن به موفقیت شود. اما بیایید قدم به قدم این مراحل را تحلیل کنیم.
مسئله سندروم غرور
هر کدام از ما در فضای کاریمان، هر چقدر مهمتر میشویم، قدرتمان هم زیادتر میشود. قدرت بیشتر ما، بادمجان دورقابچینهای اطرافمان را هم بیشتر میکند.
آنها گاهی الکی از ما تعریف میکنند، به جوکهای بیمزه ما میخندند، سلیقهی مزخرفمان در لباس پوشیدن را تحسین میکنند، عیبهایمان را میپوشانند و تمام اینها باعث میشود ما فکر کنیم لابد خبری شده است و همین باعث میشود هوا برمان دارد و خودمان را بزرگتر از چیزی که هستیم، ببینیم.
دیوید اوون (David Owen)، وزیر امور خارجه پیشین بریتانیا و متخصص مغز و اعصاب و جاناتان دیویدسون(Jonathan Davidson)، استاد روانپزشکی و علوم رفتاری در دانشگاه دوک، این را «سندرم غرور» میدانند که یعنی «وقتی شخصی به موفقیتی قریبالوقوع میرسد، جنون قدرت میگیرد. بندهی ثروت و نفوذ میشود و فکر به قدرت و نفوذ بیشتر تا مدتها از سرش نمیافتد.»
اگر انسان میل زیادهخواهیاش را کنترل نکند، کار به جاهای باریک کشیده میشود. متوهم میشود و خودش را زیادی جدی میگیرد.
به گفته جنیفر وو (Jennifer Woo) ، مدیرعامل و سرپرست گروه Lane Crawford Joyce «هر رهبری باید در درجهی اول میل به ثروت، قدرت و نفوذش را مدیریت کند.» اگر نفس پرغرور ما، کنترلمان را در دست بگیرد باعث میشود افق دیدمان محدود شود، رفتارمان عوض شود و اغلب علیه ارزشهایمان رفتار کنیم.
خودمحوری ما بمب ساعتیمان است. بمبی که منفجرشدنش باعث میشود دیگران از ما سوءاستفاده کنند. درون هر یک از ما میل به توجه وجود دارد و این میل اگر بیش از حد باشد ممکن است از بینمان ببرد.
وقتی زیادهازحد تحتتاثیر خودمحوری خود باشیم و از موردتوجه قرارگرفتن لذت ببریم، قابل پیشبینی میشویم. همین مسئله باعث میشود دیگران بتوانند به ما آسیب بزنند و زمانی که قربانی نفس و میل به دیدهشدنمان میشویم ممکن است تصمیمی بگیریم که برای خود، کارمندان و سازمانمان زیانآور باشد.
از طرف دیگر وقتی خیلی خودمان را بزرگ میبینم، رفتارمان هم عوض می شود. فکر میکنیم فقط ما بلدیم، فقط ما درست میگوییم و همه اشتباه میکنند. دوست داریم هیچکس غیر از ما موفق نشود و کسی حق ندارد از ما انتقاد کند. از اشتباهاتمان درس نمیگیریم و در برابر هر حرف انتقادی، دیوار دفاعی تشکیل میدهیم.
در نهایت این گلوی پرباد، این حس «من برترم» کار دستمان میدهد. واقع بینیمان را از دست میدهیم زیرا که انسان خودمحور همیشه چیزی را باور میکند که دلش میخواهد نه چیزی که واقعیت دارد و باعث میشود تعصب کورکورانه داشتهباشیم.
گسترهی دیدمان کم میشود، دمدستی میشویم و در یک حباب رهبری به سر میبریم که در آن فقط چیزهایی که دوست داریم را میبینیم و میشنویم. در نتیجه ارتباطمان با کارمندان، فرهنگی که بخشی از آن هستیم، مشتریان و سهامداران را از دست میدهیم!
راهکارهای رهایی از خودمحوری
رهاشدن از خودمحوری، خود برتربینی و ترکاندن حباب «هیچکس به اندازهی من عالی نیست» کار آسانی نبوده و شجاعت، فکر و جسارت زیادی میخواهد. در اینجا چند راه وجود دارد که می تواند شما را در مسیر رسیدن به فروتنی کمک کند:
امتیازات و داشتههایتان را در نظر بگیرید. کدامشان باعث میشود شما عملکرد بهتری داشته باشید؟ آنها حرف ندارند. اما بعضی از آنها باعث میشوند علاوه بر پیشرفت در کار، خودمحوریتان هم بیشتر شود. حالا دیگر ریشوقیچی دست شماست! خودتان تصمیم بگیرید چطور رفتار کنید و در نهایت به چیزی برسید. آسانسور بیتوقف سیز یا فوق فوقش داشتن یک جای پارک اختصاصی در محل کارتان؟
افراد متملق را کنار بگذارید. استخدام آنها باعث پیشرفتی نمیشود. افراد باهوش و با اعتمادبهنفس را استخدام کنید.
قدردانی، سنگ بنای فروتنی است. در پایان روز از همکارانتان بابت تلاششان تشکرکنید. این به شما کمک میکند تا فروتنی را تمرین کنید و بدانید تنها دلیل موفقیت شما نیستید. به صورت مداوم برای همکارانتان پیام تشکر بفرستید.
خودمحوری پشت سر موفقیت از راه میرسد. حقوق و دستمزد بیشتر، محل کار بهتر و احساس بامزه بودن بیشتر اغلب باعث میشود که ما دوست داشته باشیم تا ابد مدیر بمانیم. اما واقعیت این است که چنین چیزی ممکن نیست. رهبری با مردم مرتبط است و مردم هر روز تغییر میکنند.
اگر فکر کنیم که میتوانیم برای همیشه مدیر و رهبر مردم باشیم کلاهمان پس معرکه است. اگر ما به خودمحوری خود اجازه دهیم که چه چیزی را ببینیم، بشنویم و باور کنیم، موفقیتهای گذشتهمان، احتمال موفقیت شدنمان در آینده را از بین خواهند برد.
منبع : تکراسا
ویکی پلاست| مرجع بازار صنعت پلاستیک
-
پی وی سی (PVC) چیست؟ آشنایی با کاربرد و ویژگیهای پلی وینیل کلراید
ادامه مطلب -
پلاستیک مهندسی چیست
ادامه مطلب -
نایلون چیست؟ تفاوت نایلون و نایلکس
ادامه مطلب -
بازیافت پلاستیک: آشنایی با انواع بازیافت پلاستیک و مراحل آن
ادامه مطلب -
گرانول چیست؟ مقاله جامع آشنایی با انواع گرانول و ویژگیهای آن
ادامه مطلب -
دستگاه تزریق پلاستیک چیست؟ آشنایی با انواع دستگاه ها، اجزا و کاربردها
ادامه مطلب